- فرا بریدن
- بپایان رساندن، مسکوت گذاشتن مطلب یا کاری
معنی فرا بریدن - جستجوی لغت در جدول جو
- فرا بریدن ((~. بُ دَ))
- به پایان رساندن، مسکوت گذاشتن مطلب یا کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیش بردن، جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن
پیش بردن
سفرکردن، سیر نمودن
راه پیمودن، طی مسافت کردن، سیر و سفر کردن، راه زدن، مانع عبور کسی شدن
فرو خوردن فرو بردن بلعیدن
پیش کشیدن بسوی خود کشیدن، بالا کشیدن
نزدیک شدن و رسیدن وقت چیزی یا کاری، توانا بودن قادر شدن
نزدیک بردن پیش بردن
ریختن: باران گلوله بر سر ایشان فرو بارید. یا فرو باریدن گوهر (گهر)، گوهر نثار کردن، خون گریستن
منتقل ساختن
بلعیدن
دزدی کردن، راهی شدن، رفتن
جدا کردن سر (انسان و حیوان) از تن گردن زدن ذبح کردن، یا سر بریدن میبرند. گران میفروشند
چیدن، برچیدن، جمع کردن
پایین بردن، به پایین بردن، بلعیدن، غرق کردن
پیش آوردن، فراز آوردن، پیش آوردن، دست دراز کردن دست، برگزیدن انتخاب کردن، برانگیختن تحریک کردن، بستن (در)
بدیدن
بزیر بردن به پایین بردن، جای دادن، غوطه دادن بلعیدن یا فرو بردن پنجه در چیزی. اعمال زور و قدرت کردن، نفوذ یافتن، یا فرو بردن خشم (غیظ) کظم غیظ
بریدن قطع کرد: (پس سر وا بریدند آن رالله)، بریده شدن: (عضو گردد مرده کز تن وا برید نو بریده جنبد امانی مدید) (مثنوی. نیک. 53: 5)
ببردن بردن وابردن باز بردن